علمــــــــــــــدار

شهـــــدا پرواز کــــــردند بیاییم پریدن را تمرین کنیم

علمــــــــــــــدار

شهـــــدا پرواز کــــــردند بیاییم پریدن را تمرین کنیم

۲۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

ارزش

یه دختر چادری با دوستای بی حجابش بیرون میرن؛ یکی از دوستاش بهش میگه دیونه ای تو این گرما چادر می پوشی؟ ببین ما رو …

گفت:
کی رو تا حالا دیدی رو پیکان ۴۸ چادر بکشه!!!!

نعمت بزرگ...

پدری روبروی پسرش قرار گرفت و دست روی شانه اش گذاشت و گفت : پسرم! من قوی ترم یا تو؟

پسر با قاطعیت گفت : من.

پدر دوباره سوالش را تکرار کرد و پسر دوباره همان جواب داد.پدر ناراحت شد و از پسر فاصله گرفت و چند قدم که دور تر شد دوباره از پسر پرسید : من قوی ترم یا تو؟

پسر به دور و برش نگاهی انداخت و گفت: تو پدر جان.

پدر پرسید: چه شد که دو بار اول گفتی من؟

پسر جواب داد:آخه پدر جان ، اون موقع دست شما بر روی دوشم بود و می دانستم از گزند دنیا در امانم ولی حلا که دستت را از روی شانه ام برداشته ای ،نه.

پدر و مادر از چیز هایی تست که وقتی از دستشون میدیم میفهمیم چی رو از دست دادیم.

کجاییم؟!!!


ما کجاییم...

با حسین یا در مقابل او....

شاید برای او اشک میریزیم ولی در حقیقت.....

او محبت نمی خواهد ، مودت میخواهد.

حبیب

یادم باشد که خداوند "توبه کنندگان" را دوست دارد. اما یادم باشد که به امید "حر" شدن، از "حبیب" شدن دست نکشم…

آقای ما، خامنه‌ایست

سید علی خامنه‌ای ثروتمندترین رهبر دنیاست؛
چرا که:
خونی که در رگ ماست،
همه هستی‌مان،
جان ناقابل‌مان،
و مختصر آبرویی که داریم،
همه و همه،
از آن خامنه‌ای است.
که با این کلکسیون،
با این همه ثروت،
ویلا ندارد، بیت دارد…
خانه اش به جای فرش،
عرش دارد و گلیم و چند تکه آسمان.
همه چیز ساده است.
مثل خانه زهرا(س).
مثل خیمه حسین(ع).
و حسینیه امام خمینی(ره) دارد.
و چفیه دارد.
و عصایی که چوبش از شجره طوباست.
و دست مجروحی،
که ریشه در “کف العباس” دارد.

و آقای ما، خامنه‌ایست…

شهادت


التماس دعا

زندگی تکراری

                        "قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ "    ( 137 آل عمران)


عبرت چه واژه زیبا اما غریبی است...
شنیدم آنانکه از گذشته خود عبرت نمی گیرند
چاره ای جز تکرار آن ندارند
و آنجا بود که فهمیدم
چرا زندگی ما تکراری است....

بسم الله...

صبح زود همین که از خانه بیرون زد گفت: «بیا مسابقه بدیم،از الآن تا شب»

چشمش به دختری که از سر کوچه می آمد افتاد ، نگاهش را کج کرد و به شیطان گفت:

«فعلا یک-هیچ به نفع من»


پی نوشت : کسی که گشت گرد تو گرد گناه  نمی رود.

جا مانده ایم


مختار:چرا از قافله جا مانده ای؟

کیان:راه گم کردم ابواسحاق

مختار:راه بلدی چون تو راه را گم کند،نابلدان را چه گناه؟

کیان:راه را بسته بودند از بیراهه رفتم،هر چه تاختم مقصد را نیافتم،وقتی به نینوا رسیدم خورشید بر نیزه بود

مختار:شرط عشق جنون است ما که ماندیم عاشق نبودیم.


حواسمون باشه دیر نشه ،بیاین بیدار شیم

یاد شهیدان!


گفتیم چه شد یاد شهیدان!؟ گفتند: یک کوچه به نامشان نکردیم مگر!؟